نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

 *(((❲❲❲❲❲یااباعبدالله الحسین❳❳❳❳❳)))*


*علیانــوشت✍.... آنچه راکه دارایی ازدارایی اش پرداخت....*

*مراسم شب تاسوعای حسینی باحضورعمارانقلاب نماینده محبوب ومردمی اندیمشک...*

                                                         *سردارصیدعیسی دارایی*

*حال وهوایی دیگرداشت شب تاسوعای امسال صحبتهای نماینده شهرستان...*

*درحاشیه مراسم درحالیکه سرداردارایی بغضی درگلونهفته داشت وچشمانش بارانی باصدایی حزن انگیزچنین فرمود...*

*علی بغضش رافروخورد...*

*به سکوت وطاعت علی دین محقق می یافت...*

*زهرانقش برزمین شد...*

*عباس بایدمی رفت رفت...*

*وحسین به تماشای رفتن برادرایستاد...*

*مثل همان روزکه ریسمان برگردن پدرانداخته بودندوبه سمت مسجدمی کشیدوحسین داشت نگاهشان می کرد...*

*عباس رفت ونه اب امدونه عباس..*

*به جای اب بازوانی بودکه قطع شدوسری که ازفرق شکافته شدوچشمانی که میزبان تی��های دشمن شد...*

*گویاسرداردارایی دلش فریادی میخواست ازجنس شنیدن تابگویدازنامهربانی جهالت...*

آری آری...

عباس بود و دامن پر مهر حسین و لبهایی که به سختی به شوق دیدار برادر حسین را یا اخی خطاب کرد...

*ابراهیم ازجابرخیزونگاه برگردان به سمت کربلا...*

*اینجابه صلاخه می کشندحسین ویاران حسین را...*

*اینجابه قربانی بودن اکتفانمی کنند...*

شمشیرها و تیرها به سمهای زهراگین الوده اند....

از گلوی طفل شش ماهه گرفته تا چشمان عباس و قلب مهربان حسین...

*اینجاست قربانگاه ابراهیم...*

اینجا اسماعیل ها قربانی می شوند...

*کودک وپیروجوان....*

*اسمانی هاامشب به میهمانی ستاره هامی آیند...*

*وعشق دراین وادی بیابانی به زیباترین تفسیرهامی نشیند...*

*شرافت،غیرت،شهامت،استقامت،اطاعت،ولایت....*

یکی عباس..

یکی اکبر ...

یکی قاسم...

یکی اصغر...

*ودراخر حسین وذوالجناح وسرتاسرهمه دشمن...*

*طوفانی ازاحساسات به پاشده،اینجاهمه چیزبوی خداگرفته،....*

*حتی ثانیه هاهم خبردارایستاده اندتابشنوند....*

                                   *کیست مرایاری دهد....*

*تمام تنش خون ودردوزخم ودرونش پرازغم ودردورنج*

*گودال است وحسین است*

*آنطرفترنگاه پرالتماس زینب..*

*ومی ایدکسی نزدیکتر...*

*برق شمشیررامی بیندازهمان دورزینب...*

و دست و پا زدن حسین زینب را می برد به کوفه و مدینه...فرق شکافته و پهلوی شکسته و جیگر پاره برادر...

*بایدصبوربود..ومقاومت کرد....*

*بارهاشنیده بودازمادر...*

*چشم می دوزدبه اسمان...*

*دخترعلی است...*

*کوه استقامت است واسطوره صبر...*

*وعاشوراعاشورامی شودوقتی سرحسین ازتن جداوخیمه هابه اتش کشیده می شود*

*آفتاب طاقت دیدن این همه غم رادرخودنمی بیند...*

پناه می برد پشت کوههای سنگین و خورشیدی دیگر در دل آسمان می نشیند....

بوی دود می آید و خاکستر...

*وصدای فریاد...*

*تازیانه هاست که محکم برتن کودکان می نشیند...*

*سردارآرام آرام قطرات شبنم جانش ازکوه گونه های سرخ شده ازسیلی زمانه ناسازگارسرازیرمی شودتاشایدبه فرات غیرت برسداین چشمه...*

*میهمانی تمام شد...*

*وقت رفتن است...*

*چندان فرقی باقبل نکرده...*

*وقتی امدندسربه تن داشتندوحالاکه می روند سربه سرنیزه...*

*وقتی آمدندتن هایشان سالم بودوحالا که می روندتکه تکه روی همان خاکهای داغ جا می ماندند...*

*میهمانی تمام شد...واین آغازرقصیدن برروی خارشد....*

*شایدسرداردارایی میخواست بازبان بی زبانی بگوید....علی تنهاست...امام حسن دربقیع غریب است....حسین راتنهامگذاریدای اهل کوفه....*

*وشایدهم چنین است...قیام مختارعبرت انگیزباشدبرای کوفیان.....*

*دلنوشته:علی(علیا)سرابی یاقوند*


#محرم_شب_تاسوعا
#دلنوشته_های_سوزناک
#مجلس_برجام_بی جام
#لبیک_امام_خامنه ای
#صید_عیسی_دارایی
#هیئت_عزادران_علی_اصغر
#شعرهای_عاشورا
#عماریون

 


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: دارایی , صیدعیسی , نماینده , سردار ,
:: بازدید از این مطلب : 590
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 1 آبان 1394 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد